مادریار

فهرست مطالب

میخواستیم بریم جشن تولد.
دخترم طبق معمول نشسته بود پای شبکه پویا
ساعت رو نگاه کردم گفتم : بجنب دختر! ببینم چی میخوای بپوشی؟!
درکمدش رو باز کردم و سارافون و پیراهن و شومیزهاشو وارسی کردم
منتظر شدم نیومد.
زمان رفتن بود.
پیراهنی برداشتم و انداختم تو کیفم.
تا من رو دید که دارم راه میفتم از جا پرید.
گفتم : فقط روپوش و روسریت رو بپوش و بیا . اونجا لباستو عوض میکنم.آژانس تا چند دقیقه دیگه میرسه.

با ناراحتی گفت: آخه دوست داشتم خودم انتخاب کنم!

ساعتو نشونش دادم و گفتم دیگه دیره
وقتی به موقع بلند نشی و انتخاب کنی
دیگران برات انتخاب میکنند
اونموقع ممکنه اونی نباشه که بخوای

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *